انیمیشن کفش قرمزی و هفت کوتوله دوبله فارسی
کفش قرمزی
داستان کارتون کفش قرمزی درباره دخترک زیبا ولی فقیری به نام کارن در دهکدهای زندگی میکرد. او آنقدر فقیر بود که تابستانها پابرهنه راه میرفت و زمستانها کفشی چوبی به پا میکرد. روزی مادر پینهدوز پیر برای دخترک کفشهایی کوچک، هرچند زمخت از پارچهٔ قرمز درست کرد. اما روزی که کارن میخواست کفشها را بپوشد مادرش درگذشت و او چون کفش دیگری نداشت در انیمیشن کفش قرمزی همانها را به پا کرد و به دنبال تابوت مادرش به راه افتاد.
در راه بانوی پیری که بر کالسکهٔ بزرگی سوار بود او را دید و قیمومیتش را پذیرفت. کارن فکر کرد این حتماً به خاطر کفشهای قرمزش بوده، اما خانم مسن گفت آن کفشها خیلی زشت اند و دستور داد تا بسوزانندشان. سپس لباسی آراسته بر تن کارن کرد و به او گفت که تو واقعاً دختر زیبایی هستی.
کفش های جدید
پس از چندی کارن یک جفت کفش قرمز زیبا و براق را دید که برای دختر کنتی دوخته شده بود ولی به پایش نخورده بود. کفش اندازه پای او بود و بانوی مسن که به دلیل ضعف بینایی نمیتوانست رنگ کفش را تشخیص دهد آن را برای کارن خرید. کارن آن را پوشید و به کلیسا رفت، اما تمام فکرش متوجه کفش بود و چیزی از سخنان کشیش را نشنید. سرانجام مادرخوانده اش فهمید که کفشها قرمزرنگ اند و به کارن گفت درست نیست که آنها را در کلیسا بپوشد؛
اما کارن باز با همان کفشها به کلیسا رفت. در کنار در کلیسا سرباز پیری با ریشی بلند و قرمز ایستاده بود. او به کارن گفت چه کفشهای زیبایی برای رقصیدن دارد و از کفشها خواست تا هرگاه که به رقص درآمدند از رقصیدن بازنایستند. در طول مراسم باز تمام حواس کارن به کفشهایش بود و حتی فراموش کرد دعای مخصوص را بخواند. پس از پایان مراسم دلش خواست کمی برقصد. اما همین که به رقص آمد، کنترل پاهایش در اختیار کفش قرمزی قرار گرفت و تا آنها را درنیاورد پاهایش آرام نگرفتند.